این دو تا مطلب در دو پست قبلی وجود دارند و با هر 3 نظر یک هدیه دیگه قرار میدم.
گفتم شاید این مطالبو ندیده باشین
شعر نو استاد «محمد حسین بحجت تبریزی(شهریار)» به «آلبرت ا ینشتین»
انیشتین یک سلام ناشناس البته می بخشی --- دوان در سایه روشن های یک مهتای خلیایی
نسیم شرق می آید ، شکنج طره ها افشان --- فشرده زیر بازو شاخه های نرگس و مریم
از آنهاییکه در سعدیه ی شیراز می رویند --- ز چین و موج دریاها و پیچ و تاب جنگل ها
دوان می آید و صبح سحر خواهد بسر کوبید --- در خلوتسرای قصر سلطان ریاضی را
درون کاخ استغنا ، فراز تخت اندیشه --- سز از زانوی استغراق خود بردار
به این مهمان که بی هنگام و نا خوانده است در بگشا --- اجازت ده که با دست لطیف خویش بنوازد
به نرمی چین پیشانی افکار بلندت را --- به آن ابریشم اندیشه هایت شانه خواهد زد
نبوغ شعر مشرق نیز با آیین درویشی --- بکف جام شرابی از به سوی حافظ و خیام
به دنبال نسیم از هر در رسیده می زند زانو --- که بوسد دست پیر حکمت دانای مغرب را
انیشتین افرین بر تو
مگر مهر و وفا محکوم اضمحلال خواهد بود
مگر آه سحر خیزان سوی گردون نخواهد شد --- مگر یک مادر از دل وای فرزندم نخواهد گفت
انیشتین بغض دارم در گلو دستم به دامانت --- نبوغ خود به کام التیام زخم انسان کن
سر این نا جوانمردان سنگین دل براه آور --- نژاد و کیش و ملیت یکی کن ای بزرگ استاد
زمین یک پایتخت امپراطوری وجدان کن --- تفوق در جهان قایل مشو جز علم و تقوا را
خلا با سرعت نوری که داری در نوردیدی --- زمان در جاودان پی شد مکان در لا مکان طی شد
حیات جاودان کز درک بیرون بود پیدا شد --- بهشت روح علوی هم که دین می گفت جز این نیست
تو با هم آشتی دادی جهان دین و دانش را --- انیشتین ناز شست تو
نشان دادی که جرم و جسم چیزی جز انرژی نیست --- اتم تا می شکافد جزو جمع عالم بالاست
بچشم مو شکاف اهل عرفان و تصوف نیز --- جهان ما حباب روی چین آب را ماند
من نا خوانده دفتر هم که طفل مکتب عشقم --- جهان جسم , موجی از جهان روح می بینم
اصالت نیست در ماده
انیشتین نامی از ایران ویران هم شنیدستی؟ --- حکیما محترم می دار مهد ابن سینا را
به این وحشی تمدن گوشزد کن خدمت ما را --- انیشتین پا فراتر نه جهان عقل هم طی کن
کنار هم ببین عیسی و موسی و محمد را --- کلید عشق را بردار و حل این معما کن
و گر شد از زبان علم این قفل کهن وا کن --- انیشتین باز هم بالا
خدا را نیز پیدا کن